گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است
گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
لحظهها در تپش تاب و تب آمدنش
آسمان چشم به راه قدمش هر روز است
ای خدا کاش شود سال نوام عید فرج
که نگاهم نگران منتظر آن روز است
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !